اصطلاحات و کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی
مقدمه
ما توی این مقاله فهرستی از کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی رو تهیه کردیم. این کلمات در مذاکرات کاری و تجاری استفاده می شن و در بحث های روزمره و دوستانه هم کاربرد دارن. توی این فهرست معنی کلمه همراه با یک جمله ی مثال آورده شده تا یادگیری آن ها برای شما آسون تر بشه. برای یادگیری این کلمات با ما همراه باشین.
فهرست کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی
توی جدول پایین کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی رو با هم بررسی می کنیم. این کلمات تخصصی نیستن و هر فردی درحال آموزش زبان انگلیسی می تونه این کلمات رو یاد بگیره. شما همچنین می تونین برای آموزش لغات انگلیسی و آموزش تلفظ انگلیسی به این لینک ها مراجعه کنین.
جمله ی مثال | example sentence | معنی | meaning | کلمه
بخشی از گفتار |
word
part of speech |
ما نمی تونیم میزان تقاضای افزایش حقوق شما رو بهتون ارائه بدیم، اما بیایین در مورد گزینه های دیگه بحث کنیم. | We can’t offer you the raise you requested, but let’s discuss some other alternatives.. | گزینه های دیگه | other options | جایگزین، گزینه ها
اسم |
alternatives
noun |
لطفا پیشنهاد خودتون رو بسط بدین. | Could you amplify on your proposal please. | بسط دادن؛ اطلاعات بیشتری دادن | expand; give more information | وسعت دادن
فعل |
amplify verb |
بهتره این مسئله رو بین خودمون حل کنیم، زیرا حکمیت رسمی برای هر دوی ما هزینه داره. | We’re better to settle this between us, because a formal arbitration will cost both of us money. | درگیری ای که با استفاده از شخص ثالث بی طرف حل می شه | conflict that is addressed by using a neutral third party | از کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی به معنی حکمیت
اسم |
arbitration
noun |
ما بیش از یک ساعت در مورد آخرین مسئله چانه زنی کردیم قبل از اینکه توافق کنیم استراحت کنیم. | We bargained on the last issue for over an hour before we agreed to take a break. | سعی برای تغییر نظر شخصی با استفاده از تاکتیک های مختلف | try to change a person’s mind by using various tactics | چانه زدن
فعل |
bargain
verb |
من افزایش حقوق یک دلار در ساعت رو می پذیرم، اما این پیشنهاد نهایی منه. | I’ll accept a raise of one dollar per hour, but that’s my bottom–line. | کمترین مقداری که یک نفر قبول می کنه | the lowest one is willing to go | تصمیم یا پیشنهاد نهایی | bottom-line
noun |
این یک مسئله جمعیه و منصفانه نیست که درباره آن بدون حضور ماری بحث کنیم. | This is a collective concern, and it isn’t fair to discuss it without Marie present. | با یکدیگر | together | جمعی
صفت |
collective
adj |
اگر مایل به اضافه کار ده ساعته در یک هفته هستین ما با پرداخت دستمزد اضافه کار جبران می کنیم. | If you are willing to work ten extra hours a week we will compensate you by paying you overtime. | جبران کردن باخت | make up for a loss | جبران کردن
فعل |
compensate
verb |
اگه شما می تونین دفتر خصوصی ای برای خودم به من پیشنهاد بدین، من مایل به موافقت هستم. | I’d be willing to comply if you can offer me my own private office. | از افعال مربوط به مذاکره به انگلیسی به معنی موافقت | agree | موافقت کردن
فعل |
comply
verb |
ما حاضریم در مورد این موضوع مصالحه کنیم زیرا برای شما اهمیت زیادی داره. | We are willing to compromise on this issue because it means so much to you | تغییر کمی در نظر/ شرایط به منظور یافتن راه حل | changing one’s mind/terms slightly in order to find a resolution | مصالحه کردن
فعل |
compromise
verb |
من فکر می کنم ما می تونیم همه این امتیازات رو ارائه بدیم، اما نه همه آن ها رو در یک زمان. | I think we can offer all of these concessions, but not all at once. | امری که مفروض یا پذیرفته می شه | a thing that is granted or accepted | امتیاز
اسم |
concession
noun |
هنگامی که یکی از طرفین از گوش دادن امتناع می ورزه، امکان حل منازعه وجود نداره. | It is impossible to engage in conflict resolution when one of the parties refuses to listen. | اصطلاح عمومی برای مذاکرات | general term for negotiations | حل منازعه | conflict resolution
noun |
من با رئیس خود در مورد کم ارزش واقع شدنم روبرو شدم و قراره دوشنبه درباره موضوعات صحبت کنیم. | I confronted my boss about being undervalued, and we’re going to talk about things on Monday. | موضوع و مسئله رو مستقیما به کسی ارائه دادن | present an issue to someone directly | مواجه شدن
روبرو شدن فعل |
confront
verb |
اگر بتونیم تا ساعت 5 بعد از ظهر به توافق برسیم، بسیار خوب خواهد بود. | It would be great if we could come to a consensus by 5:00 P.M. | از کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی به معنی موافقت همگانی | agreement by all | توافق
اسم |
consensus
noun |
من از همکاری شما در طول این مذاکرات قدردانی کردم. | I have appreciated your cooperation throughout these negotiations. | با هم کار کردن | the working together | همکاری
اسم |
cooperation
noun |
آن ها در پیشنهاد متقابل خود پیشنهاد کردن که به جای ایجاد نام جدید، نام شرکتشون رو حفظ کنیم. | In their counter proposal they suggested that we keep their company name rather than creating a new one. | پیشنهاد/درخواست دومی که در پاسخ به پیشنهاد اول ارائه می شه | the offer/request which is presented second in response to the first proposal | پیشنهاد متقابل
اسم |
counter proposal
noun |
قبل از اینکه بتونیم ضدحمله خودمون رو شروع کنیم، آن ها پیشنهاد کردن که ما قرارداد امضا کنیم. | Before we could start our counterattack they suggested we sign a contract. | طرف دیگر یک موضوع را ارائه دادن | present other side of an issue | ضد حمله
فعل / اسم |
counterattack
verb/noun |
من سعی کردم بحث ها رو در ظهر به پایان برسونم، اما همکار من صحبت خود رو متوقف نکرد. | I tried to close the discussions at noon, but my counterpart would not stop talking. | فردی که در طرف دیگر مذاکرات است | person on the other side of the negotiations | همتا، همکار
اسم |
counterpart
noun |
در گذشته من برای آن مشتری احترام چندانی قائل نبودم، اما امروز او صمیمانه صحبت کرد و به دیدگاه من گوش داد. | In the past I have had little respect for that client, but today she spoke cordially and listened to my point of view. | مودبانه | politely | صمیمانه
فعل / اسم |
cordially
verb/noun |
آن ها خواسته های لحظه آخری ای داشتن که کاملا غیر واقعی بود. | They had some last minute demands that were entirely unrealistic. | نیازها/ انتظاراتی که یک طرف معتقده لیاقت اون رو داره | needs/expectations that one side believes it deserves | خواسته ها
قید |
demands
adv |
وقتی مذاکرات به بن بست رسید، نامه ای برای ادامه مذاکرات در هفته آینده نوشتیم. | When the discussions came to a deadlock we wrote up a letter of intent to continue the negotiations next week. | از کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی به معنی نقطه ای که هیچ یک از طرفین تسلیم نمی شن | point where neither party will give in | بن بست
اسم |
deadlock
noun |
من امیدوار بودم از بحثی که سال گذشته مورد اختلاف بود اجتناب کنم، اما مونیکا هنوز کینه داره. | I was hoping to avoid discussing last year’s dispute, but Monica is still holding a grudge. | بحث/درگیری | argument/conflict | اختلاف نظر
اسم |
dispute
noun |
مکس چنین صدای بلندی داره که می خواد بر مکالمات مسلط باشه. | Max has such a loud voice, he tends to dominate the conversations. | بیشترین کنترل/حضور قوی تر رو داشتن | have the most control/stronger presence | تسلط داشتن
فعل |
dominate
verb |
در قرارداد من آمده که من پس از شش ماه اشتغال از مزایای کامل برخوردار می شم. | My contract says that I am entitled to full benefits after six months of employment. | مستحق بودن | be deserving of | مشخص شده
صفت |
entitled
adj |
ما همیشه از نظر ساعت کاری شما انعطاف پذیر بودیم. | We have always been flexible in terms of your working hours. | مایل به تغییر | open/willing to change | منعطف
صفت |
flexible
adj |
ما مدت هاست داریم روی این موضوع چانه زنی می کنیم. | We’ve been haggling over this issue for too long now. | بحث و جدل بین طرفین (اغلب در مورد قیمت) | arguing back and forth (often about prices) | چانه زدن
فعل |
haggling
verb |
من می خوام شما بدونین که ما علیرغم اختلاط سال گذشته هیچ گونه خصومتی با شرکت شما نداریم. | I want you to know that we don’t have any hostility towards your company despite last year’s mixup | از کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی به معنی خشم طولانی مدت نسبت به دیگریه | long-term anger towards another | خصومت
اسم |
hostility
noun |
وقتی بحث رو باز می کنم، قصد دارم انتظاراتم رو بالا ببرم. | I’m planning to high-ball my expectations when I open the discussion. | درخواستی را مطرح کنین که بسیار بیشتر از انتظار شما برای دریافته | make a request that is much higher than you expect to receive | دست بالا گرفتن
فعل |
high-ball
verb |
وقتی آن قرارداد شش ماهه رو امضا کردم، خیلی ناگهانی عمل کردم. | I acted on impulse when I signed that six-month contract. | تصمیم سریع بدون فکر و زمان | quick decision without thought or time | ناگهانی
اسم |
impulse
noun |
آن ها آنقدر بلاتکلیف بودن که سرانجام از آن ها خواستیم استراحت کنن و هفته آینده برگردن. | They were so indecisive we finally asked them to take a break and come back next week | در انتخاب/تصمیم گیری مشکل داشتن | has difficulty choosing/making a decision | بلاتکلیف
صفت |
indecisive
adj |
ما کمی اهرم فشار داریم زیرا ما تنها شرکت ثابت در شهر هستیم. | We have a little bit of leverage because we are the only stationary company in town | (قدرت چانه زنی) چیزی که به یک طرف شانس بیشتری برای موفقیت بر دیگری می ده | (bargaining power) something that gives one party a greater chance at succeeding over another | اهرم فشار
اسم |
leverage
noun |
پس از کمی بحث و گفتگو به توافقی رسیدیم که هر دوی ما رو خوشحال کرد. | After a bit of log-rolling we came to an agreement that pleased both of us. | یک سود رو با دیگری معامله کردن | trading one favour for another | همکاری متقابل
اسم |
log-rolling
noun |
من انتظار داشتم که رئیسم در پیشنهاد اولیه دست پایین بگیره، اما او پیشنهاد افزایش حقوق عادلانه ای داد. | I was expecting my boss to low-ball in the initial offer, but he proposed a fair salary increase. | چیزی بسیار کمتر از آنچه فکر می کنید طرف مقابل درخواست می کنه ارائه دادن | offer something much lower than you think the opponent will ask for | دست پایین گرفتن
فعل |
low-ball
verb |
آن ها ما رو گمراه کردن که فکر کنیم امروز همه چیز قابل حله. | They misled us into thinking that everything could be resolved today. | از افعال مربوط به مذاکره به انگلیسی به معنی با تغییر یا نگفتن کل حقیقت در مورد چیزی متقاعد کردن | convince by altering or not telling the whole truth about something | گمراه کردن
فعل
|
mislead
verb |
تصمیم برای لغو ادغام متقابل بود. | The decision to call off the merger was mutual. | مورد توافق هر دو یا همه | agreed by both or all | متقابل، دو جانبه
صفت |
mutual
adj |
هدف اصلی من اینه که اعضای خانواده ام به برنامه مزایای من اضافه شن. | My prime objective is to have my family members added to my benefits plan. | هدف برای نتیجه | goal for the outcome | هدف
اسم |
objective
noun |
از نظر من شش ماه دیگه صبر کردن منطقی تره. | From my point of view it makes more sense to wait another six months. | ایده ها/ افکار شخص | person’s ideas/ thoughts | نقطه نظر
اسم |
point of view
noun |
او من رو تحت فشار قرار داد تا شرایط رو با استفاده از تاکتیک های ترسوندن بپذیرم. | He pressured me to accept the terms by using intimidation tactics. | سخت کار کنین تا بتونین ایده شخص دیگه رو متقاعد کنین | work hard to convince another of an idea | فشار
فعل |
pressure
verb |
در حالی که به پیشنهاد آن ها گوش می دادم، متوجه تک تک اهدافشون شدم. | While I listened to their proposal I noted each of their objectives. | استدلال برای ارائه | argument to present | پیشنهاد، اظهار
اسم |
proposal
noun |
زبان بدن مثبت او نشون داد که او از پیشنهادات ما استقبال می کنه. | His positive body language demonstrated that he was receptive to our suggestions. | از کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی به معنی پذیرنده یا علاقه مند به یک ایده | open to/interested in an idea | پذیرنده
صفت |
receptive
adj |
کینه مری از عدم انتخاب او برای رهبری پروژه ناشی می شه. | Mary’s resentment stems from our not choosing her to head the project. | خشم ناشی از درگیری قبلی | anger held onto from a previous conflict | کینه
اسم |
resentment
noun |
ما انتظار مقاومت چندانی در مورد مسئله نهایی نداشتیم. | We didn’t expect so much resistance on the final issue. | جلوه ای از مخالفت | a display of opposition | مقاومت
اسم |
resistance
noun |
قبل از اینکه بتونین اختلافاتنون رو حل کنین، هر دو باید آرام شین. | Before you can resolve your differences you’ll both need to calm down. | پایان درگیری، به توافق رسیدن | end conflict, come to an agreement | برطرف کردن
فعل |
resolve
verb |
تاکتیک های خاصی وجود داره که همه ی مذاکره کنندگان ماهر از آن ها استفاده می کنن. | There are certain tactics that all skillful negotiators employ. | استراتژی هایی که برای رسیدن به اهداف مورد استفاده قرار می گیره | strategies used to get one’s goals met | تاکتیک ها
اسم |
tactics
noun |
وقتی جورج تهدید به انصراف کرد، تنش زیادی در اتاق ایجاد شد. | There was a lot of tension in the room when George threatened to quit. | احساس استرس /اضطراب ناشی از درگیری شدید | feeling of stress/anxiety caused by heavy conflict | تنش
اسم |
tension
noun |
پرداخت های کمتر در مدت زمان طولانی تر به نظر مبادله ی عادلانه ای می رسید که تا زمانی که ما در مورد هزینه های سهم پرسیدیم. | Lower payments over a longer period of time sounded like a fair trade–off until we asked about interest charges. | شرایطی که در ازای چیز دیگری ارائه می شود | terms that are offered in return for something else | مبادله
اسم |
trade–off
noun |
اولتیماتوم او این بود که اگر من موافقت نکنم که افزایش حقوق دریافتی که می خواد رو بهش بدم امروز بدون موندن دو هفته ای اطلاع قبل از استعفا، استعفا می ده. | His ultimatum was that if I didn’t agree to give him the raise he asked for, he’d quit today without two week’s notice. | از کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی به معنی | a final term that has serious consequences if not met | اولتیماتوم، اخرین پیشنهاد
اسم |
ultimatum
noun |
این غیر واقعیه که تصور کنیم همه خواسته های ما برآورده خواهد شد. | It’s unrealistic to think that we will have all of our demands met. | بسیار بعیده اتفاق بیوفته | very unlikely to happen | غیر واقعی
صفت |
unrealistic
adj |
ما این رو یک پیروزی دانستیم زیرا آن ها با چهار شرایط از پنج شرایط ما موافقت کردن. | We considered it a victory because they agreed to four of our five terms. | یک برد | a win | پیروزی
اسم |
victory
noun |
اگر ما موافقت کنیم که در تعطیلات آخر هفته کار کنیم، مشتری به شرایط ما تسلیم می شه. | The client will only yield to our conditions, if we agree to work over the holiday weekend. | تسلیم درخواست دیگری شدن | to give in to another’s requests | تسلیم کردن یا شدن
فعل |
yield
verb |
سخن آخر
ما توی این مطلب کلمات خیلی زیادی مربوط به مذاکره به انگلیسی رو یاد گرفتیم. اگه می خواین با یه روش خوب انگلیسی یاد بگیرین می تونین از پکیج زبان استفاده کنین تازه، دو جلسه اول پکیج های اکسیر رایگان بهتون داده می شه. راستی اگه سوالی هم داشتین می تونین از ما بپرسین و ما سریعا جوابتون رو می دیم. اگر نظری هم دارین می تونین برای ما بنویسین و ما رو خوشحال کنین.
با رویکرد مفهومی |
آموزش رایگان لغات انگلیسی |
آموزش رایگان تلفظ انگلیسی |
آموزش رایگان گرامر انگلیسی |
آموزش رایگان انگلیسی |
آموزش رایگان آیلتس |
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.