ورود / ثبت نام
0
0

اصطلاحات و کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی

3152 بازدید
اصطلاحات و کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی

اصطلاحات و کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی

مقدمه

ما توی این مقاله فهرستی از کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی رو تهیه کردیم. این کلمات در مذاکرات کاری و تجاری استفاده می شن و در بحث های روزمره و دوستانه هم کاربرد دارن. توی این فهرست معنی کلمه همراه با یک جمله ی مثال آورده شده تا یادگیری آن ها برای شما آسون تر بشه. برای یادگیری این کلمات با ما همراه باشین.

 

فهرست کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی

توی جدول پایین کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی رو با هم بررسی می کنیم. این کلمات تخصصی نیستن و هر فردی درحال آموزش زبان انگلیسی می تونه این کلمات رو یاد بگیره. شما همچنین می تونین برای  آموزش لغات انگلیسی و آموزش تلفظ انگلیسی به این لینک ها مراجعه کنین.

جمله ی مثال example sentence معنی meaning کلمه

بخشی از گفتار

word

part of speech

ما نمی تونیم میزان تقاضای افزایش حقوق شما رو بهتون ارائه بدیم، اما بیایین در مورد گزینه های دیگه بحث کنیم. We can’t offer you the raise you requested, but let’s discuss some other alternatives.. گزینه های دیگه other options جایگزین، گزینه ها

اسم

alternatives

noun

لطفا پیشنهاد خودتون رو بسط بدین. Could you amplify on your proposal please. بسط دادن؛ اطلاعات بیشتری دادن expand; give more information وسعت دادن

فعل

amplify
verb
بهتره این مسئله رو بین خودمون حل کنیم، زیرا حکمیت رسمی برای هر دوی ما هزینه داره. We’re better to settle this between us, because a formal arbitration will cost both of us money. درگیری ای که با استفاده از شخص ثالث بی طرف حل می شه conflict that is addressed by using a neutral third party از کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی به معنی حکمیت

اسم

arbitration

noun

ما بیش از یک ساعت در مورد آخرین مسئله چانه زنی کردیم قبل از اینکه توافق کنیم استراحت کنیم. We bargained on the last issue for over an hour before we agreed to take a break. سعی برای تغییر نظر شخصی با استفاده از تاکتیک های مختلف try to change a person’s mind by using various tactics چانه زدن

فعل

bargain

verb

من افزایش حقوق یک دلار در ساعت رو می پذیرم، اما این پیشنهاد نهایی منه. I’ll accept a raise of one dollar per hour, but that’s my bottomline. کمترین مقداری که یک نفر قبول می کنه the lowest one is willing to go تصمیم یا پیشنهاد نهایی bottom-line

noun

این یک مسئله جمعیه و منصفانه نیست که درباره آن بدون حضور ماری بحث کنیم. This is a collective concern, and it isn’t fair to discuss it without Marie present. با یکدیگر together جمعی

صفت

collective

adj

اگر مایل به اضافه کار ده ساعته در یک هفته هستین ما با پرداخت دستمزد اضافه کار جبران می کنیم. If you are willing to work ten extra hours a week we will compensate you by paying you overtime. جبران کردن باخت make up for a loss جبران کردن

فعل

compensate

verb

اگه شما می تونین دفتر خصوصی ای برای خودم به من پیشنهاد بدین، من مایل به موافقت هستم.             I’d be willing to comply if you can offer me my own private office. از افعال مربوط به  مذاکره به انگلیسی به معنی موافقت agree موافقت کردن

فعل

comply

verb

ما حاضریم در مورد این موضوع مصالحه کنیم زیرا برای شما اهمیت زیادی داره. We are willing to compromise on this issue because it means so much to you تغییر کمی در نظر/ شرایط به منظور یافتن راه حل changing one’s mind/terms slightly in order to find a resolution مصالحه کردن

فعل

compromise

verb

من فکر می کنم ما می تونیم همه این امتیازات رو ارائه بدیم، اما نه همه آن ها رو در یک زمان. I think we can offer all of these concessions, but not all at once. امری که مفروض یا پذیرفته می شه a thing that is granted or accepted امتیاز

اسم

concession

noun

هنگامی که یکی از طرفین از گوش دادن امتناع می ورزه، امکان حل منازعه وجود نداره. It is impossible to engage in conflict resolution when one of the parties refuses to listen. اصطلاح عمومی برای مذاکرات general term for negotiations حل منازعه conflict resolution

noun

من با رئیس خود در مورد کم ارزش واقع شدنم روبرو شدم و قراره دوشنبه درباره موضوعات صحبت کنیم. I confronted my boss about being undervalued, and we’re going to talk about things on Monday. موضوع و مسئله رو مستقیما به کسی ارائه دادن present an issue to someone directly مواجه شدن

روبرو شدن

فعل

confront

verb

اگر بتونیم تا ساعت 5 بعد از ظهر به توافق برسیم، بسیار خوب خواهد بود. It would be great if we could come to a consensus by 5:00 P.M. از کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی به معنی موافقت همگانی agreement by all توافق

اسم

consensus

noun

من از همکاری شما در طول این مذاکرات قدردانی کردم. I have appreciated your cooperation throughout these negotiations. با هم کار کردن the working together همکاری

اسم

cooperation

noun

آن ها در پیشنهاد متقابل خود پیشنهاد کردن که به جای ایجاد نام جدید، نام شرکتشون رو حفظ کنیم. In their counter proposal they suggested that we keep their company name rather than creating a new one. پیشنهاد/درخواست دومی که در پاسخ به پیشنهاد اول ارائه می شه the offer/request which is presented second in response to the first proposal پیشنهاد متقابل

اسم

counter proposal

noun

قبل از اینکه بتونیم ضدحمله خودمون رو شروع کنیم، آن ها پیشنهاد کردن که ما قرارداد امضا کنیم. Before we could start our counterattack they suggested we sign a contract. طرف دیگر یک موضوع را ارائه دادن present other side of an issue ضد حمله

فعل / اسم

counterattack

verb/noun

من سعی کردم بحث ها رو در ظهر به پایان برسونم، اما همکار من صحبت خود رو متوقف نکرد. I tried to close the discussions at noon, but my counterpart would not stop talking. فردی که در طرف دیگر مذاکرات است person on the other side of the negotiations همتا، همکار

اسم

counterpart

noun

در گذشته من برای آن مشتری احترام چندانی قائل نبودم، اما امروز او صمیمانه صحبت کرد و به دیدگاه من گوش داد. In the past I have had little respect for that client, but today she spoke cordially and listened to my point of view. مودبانه politely صمیمانه

فعل / اسم

cordially

verb/noun

آن ها خواسته های لحظه آخری ای داشتن که کاملا غیر واقعی بود. They had some last minute demands that were entirely unrealistic. نیازها/ انتظاراتی که یک طرف معتقده لیاقت اون رو داره needs/expectations that one side believes it deserves خواسته ها

قید

demands

adv

وقتی مذاکرات به بن بست رسید، نامه ای برای ادامه مذاکرات در هفته آینده نوشتیم. When the discussions came to a deadlock we wrote up a letter of intent to continue the negotiations next week. از کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی به معنی نقطه ای که هیچ یک از طرفین تسلیم نمی شن point where neither party will give in بن بست

اسم

deadlock

noun

من امیدوار بودم از بحثی که سال گذشته مورد اختلاف بود اجتناب کنم، اما مونیکا هنوز کینه داره. I was hoping to avoid discussing last year’s dispute, but Monica is still holding a grudge. بحث/درگیری argument/conflict اختلاف نظر

اسم

dispute

noun

مکس چنین صدای بلندی داره که می خواد بر مکالمات مسلط باشه. Max has such a loud voice, he tends to dominate the conversations. بیشترین کنترل/حضور قوی تر رو داشتن have the most control/stronger presence تسلط داشتن

فعل

dominate

verb

در قرارداد من آمده که من پس از شش ماه اشتغال از مزایای کامل برخوردار می شم. My contract says that I am entitled to full benefits after six months of employment. مستحق بودن be deserving of مشخص شده

صفت

entitled

adj

ما همیشه از نظر ساعت کاری شما انعطاف پذیر بودیم. We have always been flexible in terms of your working hours. مایل به تغییر open/willing to change منعطف

صفت

flexible

adj

ما مدت هاست داریم روی این موضوع چانه زنی می کنیم. We’ve been haggling over this issue for too long now. بحث و جدل بین طرفین (اغلب در مورد قیمت) arguing back and forth (often about prices) چانه زدن

فعل

haggling

verb

من می خوام شما بدونین که ما علیرغم  اختلاط  سال گذشته هیچ گونه خصومتی با شرکت شما نداریم. I want you to know that we don’t have any hostility towards your company despite last year’s mixup از کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی به معنی خشم طولانی مدت نسبت به دیگریه long-term anger towards another خصومت

اسم

hostility

noun

وقتی بحث رو باز می کنم، قصد دارم انتظاراتم رو بالا ببرم. I’m planning to high-ball my expectations when I open the discussion. درخواستی را مطرح کنین که بسیار بیشتر از انتظار شما برای دریافته make a request that is much higher than you expect to receive دست بالا گرفتن

فعل

high-ball

verb

وقتی آن قرارداد شش ماهه رو امضا کردم، خیلی ناگهانی عمل کردم. I acted on impulse when I signed that six-month contract. تصمیم سریع بدون فکر و زمان quick decision without thought or time ناگهانی

اسم

impulse

noun

آن ها آنقدر بلاتکلیف بودن که سرانجام از آن ها خواستیم استراحت کنن و هفته آینده برگردن. They were so indecisive we finally asked them to take a break and come back next week در انتخاب/تصمیم گیری مشکل داشتن has difficulty choosing/making a decision بلاتکلیف

صفت

indecisive

adj

ما کمی اهرم فشار داریم زیرا ما تنها شرکت ثابت در شهر هستیم. We have a little bit of leverage because we are the only stationary company in town (قدرت چانه زنی) چیزی که به یک طرف شانس بیشتری برای موفقیت بر دیگری می ده (bargaining power) something that gives one party a greater chance at succeeding over another اهرم فشار

اسم

leverage

noun

پس از کمی بحث و گفتگو به توافقی رسیدیم که هر دوی ما رو خوشحال کرد.             After a bit of log-rolling we came to an agreement that pleased both of us. یک سود رو با دیگری معامله کردن trading one favour for another همکاری متقابل

اسم

log-rolling

noun

من انتظار داشتم که رئیسم در پیشنهاد اولیه دست پایین بگیره، اما او پیشنهاد افزایش حقوق عادلانه ای داد. I was expecting my boss to low-ball in the initial offer, but he proposed a fair salary increase. چیزی بسیار کمتر از آنچه فکر می کنید طرف مقابل درخواست می کنه ارائه دادن offer something much lower than you think the opponent will ask for دست پایین گرفتن

فعل

low-ball

verb

آن ها ما رو گمراه کردن که فکر کنیم امروز همه چیز قابل حله. They misled us into thinking that everything could be resolved today. از افعال مربوط به  مذاکره به انگلیسی به معنی  با تغییر یا نگفتن کل حقیقت در مورد چیزی متقاعد کردن convince by altering or not telling the whole truth about something گمراه کردن

فعل

 

mislead

verb

تصمیم برای لغو ادغام متقابل بود. The decision to call off the merger was mutual. مورد توافق هر دو یا همه agreed by both or all متقابل،  دو جانبه

صفت

mutual

adj

هدف اصلی من اینه که اعضای خانواده ام به برنامه مزایای من اضافه شن. My prime objective is to have my family members added to my benefits plan. هدف برای نتیجه goal for the outcome هدف

اسم

objective

noun

از نظر من  شش ماه دیگه صبر کردن منطقی تره. From my point of view it makes more sense to wait another six months. ایده ها/ افکار شخص person’s ideas/ thoughts نقطه نظر

اسم

point of view

noun

او من رو تحت فشار قرار داد تا شرایط رو با استفاده از تاکتیک های ترسوندن بپذیرم. He pressured me to accept the terms by using intimidation tactics. سخت کار کنین تا بتونین ایده شخص دیگه رو متقاعد کنین work hard to convince another of an idea فشار

فعل

pressure

verb

در حالی که به پیشنهاد آن ها گوش می دادم،  متوجه تک تک اهدافشون شدم. While I listened to their proposal I noted each of their objectives. استدلال برای ارائه argument to present پیشنهاد، اظهار

اسم

proposal

noun

زبان بدن مثبت او نشون داد که او از پیشنهادات ما استقبال می کنه. His positive body language demonstrated that he was receptive to our suggestions. از کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی به معنی پذیرنده یا علاقه مند به یک ایده open to/interested in an idea پذیرنده

صفت

receptive

adj

کینه مری از عدم انتخاب او برای رهبری پروژه ناشی می شه. Mary’s resentment stems from our not choosing her to head the project. خشم ناشی از درگیری قبلی anger held onto from a previous conflict کینه

اسم

resentment

noun

ما انتظار مقاومت چندانی در مورد مسئله نهایی نداشتیم. We didn’t expect so much resistance on the final issue. جلوه ای از مخالفت a display of opposition مقاومت

اسم

resistance

noun

قبل از اینکه بتونین اختلافاتنون رو حل کنین، هر دو باید آرام شین. Before you can resolve your differences you’ll both need to calm down. پایان درگیری، به توافق رسیدن end conflict, come to an agreement برطرف کردن

فعل

resolve

verb

تاکتیک های خاصی وجود داره که همه ی مذاکره کنندگان ماهر از آن ها استفاده می کنن. There are certain tactics that all skillful negotiators employ. استراتژی هایی که برای رسیدن به اهداف مورد استفاده قرار می گیره strategies used to get one’s goals met تاکتیک ها

اسم

tactics

noun

وقتی جورج تهدید به انصراف کرد، تنش زیادی در اتاق ایجاد شد. There was a lot of tension in the room when George threatened to quit. احساس استرس /اضطراب ناشی از درگیری شدید feeling of stress/anxiety caused by heavy conflict تنش

اسم

tension

noun

پرداخت های کمتر در مدت زمان طولانی تر به نظر مبادله ی عادلانه ای می رسید که تا زمانی که ما در مورد هزینه های سهم پرسیدیم. Lower payments over a longer period of time sounded like a fair tradeoff until we asked about interest charges. شرایطی که در ازای چیز دیگری ارائه می شود terms that are offered in return for something else مبادله

اسم

tradeoff

noun

اولتیماتوم او این بود که اگر من موافقت نکنم که افزایش حقوق دریافتی که می خواد رو بهش بدم امروز بدون موندن دو هفته ای اطلاع قبل از استعفا، استعفا می ده. His ultimatum was that if I didn’t agree to give him the raise he asked for, he’d quit today without two week’s notice. از کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی به معنی a final term that has serious consequences if not met اولتیماتوم،  اخرین پیشنهاد

اسم

ultimatum

noun

این غیر واقعیه که تصور کنیم همه خواسته های ما برآورده خواهد شد. It’s unrealistic to think that we will have all of our demands met. بسیار بعیده اتفاق بیوفته very unlikely to happen غیر واقعی

صفت

unrealistic

adj

ما این رو یک پیروزی دانستیم زیرا آن ها با چهار شرایط از پنج شرایط ما موافقت کردن. We considered it a victory because they agreed to four of our five terms. یک برد a win پیروزی

اسم

victory

noun

اگر ما موافقت کنیم که در تعطیلات آخر هفته کار کنیم، مشتری به شرایط ما تسلیم می شه. The client will only yield to our conditions, if we agree to work over the holiday weekend. تسلیم درخواست دیگری شدن to give in to another’s requests تسلیم کردن یا شدن

فعل

yield

verb

 

سخن آخر

ما توی این مطلب کلمات خیلی زیادی مربوط به مذاکره به انگلیسی رو یاد گرفتیم. اگه می خواین با یه روش خوب انگلیسی یاد بگیرین می تونین از پکیج زبان استفاده کنین تازه، دو جلسه اول پکیج های اکسیر رایگان بهتون داده می شه. راستی اگه سوالی هم داشتین می تونین از ما بپرسین و ما سریعا جوابتون رو می دیم. اگر نظری هم دارین می تونین برای ما بنویسین و ما رو خوشحال کنین.

 

پکیج گرامر انگلیسی

با رویکرد مفهومی

 

آموزش رایگان لغات انگلیسی

 

آموزش رایگان تلفظ انگلیسی

 

آموزش رایگان گرامر انگلیسی

 

آموزش رایگان انگلیسی

 

آموزش رایگان آیلتس

 

امتیاز شما به این مطلب
https://exiracademy.org/?p=35873
اشتراک گذاری:
واتساپتوییترفیسبوکپینترستلینکدین
برچسب ها:

نظرات

0 نظر در مورد اصطلاحات و کلمات مربوط به مذاکره به انگلیسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.